مترجم: فاطمه عطارزاده – ارشد بیوشیمی
عدم کنترل آسم، علی رغم درمان با گلوکوکورتیکوئیدهای استنشاقی با دوز متوسط یا بالا به همراه داروهای کنترل کننده می تواند منجر به تشدید آن شود. بیماران مبتلا به تشدید مکرر آسم اغلب دارای سطح بالایی از التهاب غیرقابل تنظیم نوع ۲ هستند که سیتوکین های کلاسیک T2، اینترلوکین-۴، اینترلوکین-۵ و اینترلوکین-۱۳ را تولید می کند.
اینترلوکین-۵ مسئول رشد و تمایز، جذب، فعال سازی و بقای ائوزینوفیل ها و همچنین تأثیرگذاری بر فعالیت طیف وسیعی از سلول های التهابی و ساختاری راه تنفسی است. التهاب ائوزینوفیلیک کنترل نشده، که منعکس کننده بیماری ناشی از اینترلوکین-۵ است، یک عامل خطر شناخته شده برای تشدید بیماری، بازسازی راه تنفسی و کاهش عملکرد ریه در بیماران مبتلا به آسم است. اکثر بیماران مبتلا به آسم شدید دارای تعداد ائوزینوفیل خون حداقل ۱۵۰ سلول در هر میکرولیتر هستند.
در سال ۲۰۰۹، آزمایشات نشان داد که آنتی بادی ضد اینترلوکین ۵ بنام مپولیزوماب دفعات تشدید آسم را در بیمارانی که تعداد ائوزینوفیل خلط بیش از ۳٪ و سابقه تشدید داشتند کاهش می دهد. مپولیزوماب همچنین منجر به کاهش استفاده از گلوکوکورتیکوئیدهای خوراکی در بیماران مبتلا به ائوزینوفیلی خلط مداوم پس از درمان با گلوکوکورتیکوئیدهای خوراکی و گلوکوکورتیکوئیدهای استنشاقی با دوز بالا شد. در یک مطالعه فاز ۲، محققین تعداد ائوزینوفیل خون را به عنوان یک نشانگر زیستی پیش بینی کننده پاسخ به مپولیزوماب شناسایی کردند. کارآزماییهای فاز ۳ کاهش تشدید و دفعات مصرف گلوکوکورتیکوئید خوراکی را در بیماران مبتلا به آسم شدید و تعداد ائوزینوفیل خون حداقل ۱۵۰ سلول در هر میکرولیتر در غربالگری یا حداقل ۳۰۰ سلول در هر میکرولیتر در سال قبل تأیید کردند. سایر درمانهای بیولوژیکی که اینترلوکین-۵ یا گیرنده اینترلوکین-۵ را هدف قرار میدهند، نتایج را در بیماران مبتلا به آسم با فنوتیپ ائوزینوفیلیک بهبود میبخشند.
دپموکیماب یک درمان بیولوژیک با اثر فوقالعاده طولانی و دارای میل پیوندی تقویتشده برای اینترلوکین ۵ است که به طور بالقوه فواصل دوز موثر ۶ ماهه را برای بیماران مبتلا به آسم ممکن میسازد. در یک مطالعه فاز ۱ تک دوز، محققان دریافتند که دپموکیماب دارای مشخصات ایمنی قابل قبولی در بیماران بزرگسال مبتلا به آسم خفیف یا متوسط و تعداد ائوزینوفیل خون حداقل ۲۰۰ سلول در هر میکرولیتر در غربالگری است و منجر به سرکوب وابسته به دوز خون می شود. شمارش ائوزینوفیل طی یک دوره ۲۶ هفته ای انجام شد.
ما فاز ۳A کارآزمایی SWIFT-1 و SWIFT-2 را برای بررسی اثربخشی و ایمنی دپموکیماب به عنوان یک درمان کمکی برای مراقبت استاندارد بیمارانی که آسم شدید با فنوتیپ ائوزینوفیلیک و سابقه تشدید با وجود دریافت داروی متوسط یا گلوکوکورتیکوئیدهای استنشاقی با دوز بالا داشتند طراحی کردیم.
دپموکیماب یک درمان بیولوژیک با اثر فوقالعاده طولانی با میل پیوندی تقویتشده برای اینترلوکین ۵ است که میتواند فواصل دوز مؤثر ۶ ماهه را فعال کند.
روشها: در فاز ۳A، کارآزماییهای تکراری تصادفیسازی شده و کنترلشده با دارونما، کارآیی و ایمنی دپموکیماب را در بیماران مبتلا به آسم شدید با فنوتیپ ائوزینوفیلیک و با تعداد ائوزینوفیلهای بالا ارزیابی کردیم(۳۰۰ سلول در هر میکرولیتر در ۱۲ ماه گذشته یا ۳۰۰ سلول در هر میکرولیتر در ۱۲ ماه گذشته، ≥۱۵۰ سلول در هر میکرولیتر در غربالگری و سابقه تشدید با وجود دریافت گلوکوکورتیکوئیدهای استنشاقی با دوز متوسط یا بالا).
بیماران بهطور تصادفی در نسبت ۲:۱ برای دریافت دپموکیماب (با دوز ۱۰۰ میلیگرم زیر جلدی) یا دارونما در هفتههای ۰ و ۲۶ بهعلاوه مراقبتهای استاندارد تقسیم شدند. نقطه پایان اولیه میزان تشدید سالانه در هفته ۵۲ بود. نقاط پایانی ثانویه، شامل تغییر از سطح پایه در نمره پرسشنامه تنفسی سنت جورج (SGRQ)، حجم بازدم اجباری در ۱ ثانیه، و گزارش علائم آسم در ۵۲ هفته بود.
نتایج: در دو کارآزمایی، ۷۹۲ بیمار به صورت تصادفی و ۷۶۲ بیمار در تجزیه و تحلیل کامل قرار گرفتند. ۵۰۲ نفر برای دریافت دپموکیماب و ۲۶۰ نفر برای دریافت دارونما تعیین شدند. میزان تشدید سالانه ۰.۴۶ (۰.۳۶ تا ۰.۵۸) با دپموکیماب و ۱.۱۱ (۰.۸۶ تا ۱.۴۳) با دارونما (۰.۴۲؛ ۰.۳۰ تا ۰.۵۹) در SWIFT-1 و ۰.۵۶ (۰.۴۴ تا ۰.۷۰) با دپموکیماب و ۱.۰۸ (۰.۸۳ تا ۱.۴۱) با دارونما (۰.۵۲؛ ۰.۳۶ تا ۰.۷۳) در SWIFT-2. هیچ تفاوت معنیداری بین گروهها در تغییر نسبت به خط پایه در امتیاز SGRQ در هر دو کارآزمایی مشاهده نشد، بنابراین هیچ استنتاج آماری بر روی نقاط پایانی ثانویه بعدی انجام نشد. نسبت بیماران با هر گونه عارضه جانبی در دو گروه در هر دو کارآزمایی مشابه بود.
نتیجهگیری: دپموکیماب میزان تشدید سالانه را در بیماران مبتلا به آسم شدید با فنوتیپ ائوزینوفیلی کاهش داد.
David J. Jackson, Ph.D., Michael E. Wechsler, M.D., Daniel J. Jackson, M.D
N Engl J Med 2024;391:2337-2349. VOL. 391 NO. 24. September 9, 2024